دکتر پاریزی :اقتصاد یزدی یعنی آگاه یزدی
یزدفردا "دکتر ابراهیم باستانی پاریزی" در مطلب جدیدی که در وبلاگ مهمان درج شده، چهار ماجرای "اقتصـاد یـزدی" ، "منقـل پـلــو" ،"صمصام و قالیباف" و "نامهای از پاریز به پاریس"را نقل کرده است که با هم مرور می کنیم .
اقتصـاد
اقتصاد، یعنی این که به جای «بله» بگویی «هون» که هم جواب حریف را داده باشی، و هم نانت را خورده باشی و هم خرت را رانده باشی!
به عنوان معترضه عرض میکنم: یک وقت یک مرد یزدی بر خری سوار بود و پسرش پشت سر خر راه میرفت و خر را میراند. حوالی ظهر شد، پسر تکه نانی از جیب خود درآورد و در دهن نهاد و همچنان که طی طریق میکرد، نان را هم میخورد.
پدر در این وقت خواست از پسر چیزی سؤال کند. او را به اسم خواند. پسر فوراً جواب داد: «بله» و البته چون دهن را باز کرد که بله بگوید، لقمه از دهنش بیرون افتاد. پدر درحالی که خشمگین به نظر میرسید با لهجه غلیظ یزدی گفت: ـ بله و زهرمار! چه موقع بله گفتن است؟ به جای بله، بگو «هون» که هم جواب مرا داده باشی، هم نانت را خورده باشی و هم خرت را رانده باشی!
این حکایت را گمان کنم من از آقای غلامرضا آگاه یزدی الاصل و «النزیل بکرمان» بر سبیل شوخی شنیدهام.
همین آگاه خود از اقتصادیون عجیب عالم است که در شورهزارهای کرمان، ماهی دریا را به خورد درختهای بنه جنگلی داد و از آن پسته استخراج کرد و به آمریکا فرستاد و دلار به دست آورد و آن دلارها را خرج 9 فرزند خود کرد تا در انگلستان و سایر کشورها درس بخوانند و به ایران برگردند و هم امروز یکی از آنها رئیس دانشکده اقتصاد ایران باشد. اقتصاد یعنی این!
منقـل پـلــو
«... دولت های شرق که «گداییشان به عباس دوس میماند و بزرگیشان به نواب»! با گرو گذاشتن همه چیز پول های با ربح زاید بر اصل و آن هم با هزار شرط و شرایط به عنوان «قرضالحسنه» یا با اوضاعی که دارند، به عبارت بهتر، «قرضالپس نده!» گرفتهاند و مثل ریگ در بیابانهای بیحاصل میپاشند، معلوم است که هرگز به «گرد راه» این قوم نتوانند رسید. منتهی به حساب معروف «گدایی کن تا محتاج خلق نشوی» فعلاً که خدا نانی در کاسه آنها ترید کرده است، آینده هم با خداست: هر آن کس که دندان دهد نان دهد!
مشهدی جعفری بود اهل کرمان، مردی شوخ و خوشمزه و فقیر و خوشمشرب بود. اغلب متعینین سور او را روبراه میکردند و هر وقت چیزی از جایی نمیرسید قالی یا سماور و منقل برنجی خود را گرو میداد و بساط سور و پلوشب را علم میکرد، و روز بعد به این و آن میگفت مثلاً دیشب، «منقلپلو» خوردیم یاپریشب «قالیکباب» داشتیم و مقصودش این بود که قالی و منقل را گرو گذاشته و پلو کباب خورده است. در مقابل او یک حاج محمدتقی یزدی بود بسیار متمول و متعین صاحب میلیونها ملک و مال ـ چند کاروانسرا و مسجد و بنای خیر از او باقی است ـ این مرد بیماری قند داشت و ناچار بود از یک رژیم سخت پیروی کند و به دستور طبیب اغلب خوراک او نان برشته ـ در واقع سوخته ـ و آب اسفناج و یا اسفناج جوشانده بود (بر طبق رژیم معالجه اطبای قدیم).
وقتی زن و فرزند مشهدی جعفر به او میگفتند: از گرو دادن قالی و فرش و سماور درگذر، ما حاضریم امشب به نان و کشک بسازیم، مشهدی جعفر جواب میداد: نه جانم، بیخود به خودت سختی مده! خدا گفته که ما هر شب پلو خوردیم و حاجی محمدتقی یزدی هر صبح یک لیوان آب آهک بخورد و ظهر یک بشقاب آب اسفناج!
آنچه نصیب است نه کم میدهند گر نستانی به ستم میدهند!
صمصام و قالیباف
یک وقت صمصام بختیاری حاکم کرمان بود (1333 و 1334شمسی) و در عمارت استانداری منزل داشت. این عمارت تعمیر شده زمان حکومت بختیاریهاست (امیر مفخم، سردار محتشم، سردار ظفر و سردار اسعد) که به ترتیب بر کرمان حکم راندهاند. یک قالی بسیار ظریف 140 جفت از زمان بختیاریها در اتاق استانداری انداخته شده است که ظاهراً دست کار حاجحسین یاسایی ـ از قالیبافها و قالیفروشهای مشهور زمان مشروطیت است ـ که برای اولین بار راه تجارت قالی کرمان را از طـریق تبریز و اسلامبــول به راه دریـــایی بندر عباس تغییر داد ـ یک روز صمصام بختیار دستور داد تا محمدعلی یاسایی تاجر قالی کرمان ـ پسر حاجحسین ـ را به استانداری آوردند، قالی قدیم را به او نشان داد و گفت میخواهم جفت این قالی را برایم ببافی، هرچه خرج داشته باشد میدهم.
صمصام بختیاری در استانداری های خود گاهی از چوب و فلک هم استفاده کرده بود ـ از آن جمله در کرمانشاه ـ و به همین جهت خیلیها از او حساب میبردند.
به هر حال صمصام گفت: من جفت این قالی را میخواهم. محمدعلی یاسایی گفت: نمیشود این قالی را بافت. روزگاری است که مردم روغن یک من سه قران خورده بودند!
صمصام گفت: من این حرف ها سرم نمیشود. امروز همه وسایل از قدیم بیشتر مهیاست، دلیلی ندارد که نشود مثل آن قالی پنجاه سال پیش بافت. باز یاسایی گفت: نمیشود که نمیشود.
صمصام با خشونت گفت: آخر چرا نمیشود؟ دلیل آن چیست؟ مگر شما اولاد همان قالیبافها نیستید؟ یاسایی گفت: قربان چرا، هستیم، ولی اگر من حاجحسین یاسایی شدم و سرکار صمصامالسلطنه بختیاری شدید، نمونه این قالی 140 جفت متن لاکی آن زمان را هم این روزها میشود بافت! ببینید چقدر ساده اثر محیط و اجتماع را در پیدایش شخصیتها و افراد بیان کرده است؟...
نامهای از پاریز به پاریس
باستانی پاریزی، ابراهیم - برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند، خدمتتان عرض می کنم
که مرحوم سید احمد هدایت زاده پاریزی (معلم کلاس سوم و چهارم من)، روزها، ساعت های تفریح مدرسه می آمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیرهلالی ایوان مدرسه که پدرم ساخته بود می نشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم می خواند.
پدرم هم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر می کند آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان می دانست و از این و آن خصوصا شیخ الملک شنیده یا خوانده بود به زبان می آورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آن ها می پلکیدم و اغلب گوش می کردم.
حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نام های شهر پاریس و محلات آن، مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن کاملا برایم شناخته شده بود. به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر Cité Universitaire در آن شهرک دانشگاهی، ( کوی دانشگاهی پاریس )منزل داشتم( 1349ش/ 1970م ). یک روز متوجه شدم که نامه ای از پاریز از همین هدایت زاده برایم رسیده.
او در آن نوشته بود: « نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانب من سید اولاد پیغمبر ، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.» تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا درین مدت من به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است نرفته بودم.
بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نرده ها ، فاتحه معلم خود را خواندم. و در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون، و نه قدرت دوگل، و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشته اند که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو، از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا، از جمله ایران، خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند.
استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی را بهتر بشناسیم :
محمدابراهیم باستانی پاریزی، استاد تاریخ در دانشگاه تهران، و یکی از تاریخدانان و نویسندگان برجسته و شاعر و موسیقیپژوه ایران است.
محمد ابراهیم باستانی پاریزی در سوم دیماه ۱۳۰۴ در پاریز متولد شد. وی تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز تحصیل کرد و در عین حال از محضر پدر خود مرحوم حاج آخوند پاریزی هم بهره میبرد.
پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دو سال ترک تحصیل اجباری، در سال ۱۳۲۰ تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۲۵ برای ادامهٔ تحصیل به تهران آمد و در سال ۱۳۲۶ در دانشگاه تهران در رشتهٔ تاریخ تحصیلات خود را پی گرفت.
پاریزی به گواه خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشگاه تهران (واقع در امیر آباد شمالی) است. شعری نیز در این باره دارد که یک بیت آن این است:
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم ساکن سادهدل کوی امیر آبادم
در ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و برای انجام تعهد دبیری به کرمان بازگشت. در همین ایام با همسرش، حبیبه حایری ازدواج کرد و تا سال ۱۳۳۷ خورشیدی که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شد، در کرمان ماند.
باستانی پاریزی دورهٔ دکترای تاریخ را هم در دانشگاه تهران گذراند و با ارئهٔ پایاننامهای در بارهٔ ابن اثیر دانشنامهٔ دکترای خود را دریافت کرد.
وی کار خود را در دانشگاه تهران از سال ۱۳۳۸ با مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات شروع کرد و تا سال ۱۳۸۷ استاد تماموقت آن دانشگاه بوده و رابطهٔ تنگاتنگی با این دانشگاه داشتهاست.
استاد باستانی پاریزی در مرداد ماه سال ۱۳۸۷ حکم بازنشستگی خود را، به صورتی غیرمترقبه و همزمان با بازنشستگی ۲۱ استاد دیگر دانشگاه تهران دریافت نمود.[۱]
وی یک پسر به نام حمید و یک دختر به نام حمیده دارد و در حال حاضر تابستانها را نزد دخترش در تورنتو و زمستانها را نزد پسرش در تهران سپری میکند.
فعالیتهای فرهنگی
شوق نویسندگی وی در دوران کودکی و نوجوانی در پاریز و با خواندن نشریاتی مانند حبلالمتین، آینده و مهر برانگیخته شد. باستانی، اولین نوشتههای خود را در سالهای ترک تحصیل اجباری (۱۳۱۸ و ۱۳۱۹) در قالب روزنامهای به نام باستان و مجلهای به نام ندای پاریز نوشت، که خود در پاریز منتشر میکرد و دو یا سه مشترک داشت.
اولین نوشتهٔ او در جراید آن زمان، مقالهای بود با عنوان «تقصیر با مردان است نه زنان» که در سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ بیداری کرمان چاپ شد. پس از آن به عنوان نویسنده یا مترجم از زبانهای عربی و فرانسه مقالات بیشماری در روزنامهها و مجلاتی مانند کیهان، اطلاعات، خواندنیها، یغما، راهنمایکتاب، آینده، کلک و بخارا چاپ کردهاست.
اولین کتاب باستانی پاریزی پیغمبر دزدان نام دارد که شرح نامههای طنزگونهٔ شیخ محمدحسن زیدآبادی است و برای اولین بار در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ شدهاست. این کتاب تا کنون به چاپ شانزدهم رسیدهاست. وی تاکنون بیش از شصت عنوان کتاب تألیف و یا ترجمه کردهاست. کتابهای باستانی پاریزی برخی شامل مجموعهٔ برگزیدهای از مقالات وی هستند که به صورت کتاب جمعآوری شدهاند و برخی از ابتدا به عنوان کتاب نوشته شدهاند.
از میان نوشتههای او، هفت کتاب با عنوان «سبعهٔ ثمانیه» متمایز است که همگی در نام خود عدد هفت را دارند، مانند خاتون هفت قلعه و آسیای هفت سنگ. بعدا ًکتاب هشتمی با عنوان هشتالهفت به این مجموعهٔ هفتتایی اضافه شدهاست.
به جز کتب و مقالات، باستانی پاریزی شعر هم میگوید و اولین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سرودهاست. منتخبی از شعرهای خود را در سال ۱۳۲۷ در کتابی به نام «یادبود من» به چاپ رساندهاست. از جمله یکی از غزلهایش با مطلع «یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت» توسط مرحوم بنان در یادبود مرحوم صبا خوانده شدهاست. این غرل به این شرح است:
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامان منت بود وز شاخ بادام
بر رخ چون گلت آرام صبا گل میریخت
خاطرت هست آن شب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت
نسترن خم شده، لعل لب تو نوازش میداد
خضر گویی به لب آب بقا گل می ریخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
می زدم دست بدان زلف دو تا گل می ریخت
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل می ریخت
گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل می ریخت؟
شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود
که به پای تو ومن از همه جا گل می ریخت
سبک نگارش
بر خلاف عمدهٔ کتابهای تاریخی که نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشتههای تاریخی باستانی پاریزی پر از داستانها و ضربالمثلها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسانتر و لذتبخشتر میکند.
به علاوه کتابهای باستانی پاریزی معمولاً پاورقیهای بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصلتر است.[۲]
کتاب شناسی
باستانی پاریزی در کتابخانهٔ شخصیاش. تهران ۹ اردیبهشت ۱۳۸۳
فهرست کتابهای باستانی پاریزی به این شرح است:[۳]
الف ــ مربوط به کرمان نخستین چاپ آثار
1. پیغمبر دزدان (چاپ هفدهم ۱۳۸۲)۱۳۲۴
2. نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)۱۳۳۳
3. راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)۱۳۳۵
4. دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)۱۳۳۷ ــ ۱۳۳۶
5. تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴)۱۳۴۰
6. منابع و مآخذ تاریخ کرمان۱۳۴۰
7. سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳)۱۳۴۳
8. فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱)۱۳۴۴
9. جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، ۱۳۸۴)۱۳۴۶
10. گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷)۱۳۵۳
11. وادی هفت واد (انجمن آثار ملی، جلد اول)۱۳۵۵
12. تاریخ شاهی قراختائیان۱۳۵۵
13. تذکره صفویه کرمان۱۳۶۹
14. صحیفه الارشاد (پایان صفویه)۱۳۸۴
ب ــ مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)
1. خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰)۱۳۴۲
2. آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳)۱۳۵۰
3. نای هفت بند (چاپ ششم ۱۳۸۱)۱۳۵۳
4. اژدهای هفت سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴)۱۳۵۵
5. کوچه هفت پیچ (چاپ ششم ۱۳۷۰)۱۳۵۵
6. زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸)۱۳۵۸
7. سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸
8. هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰)۱۳۶۳
ج ــ سایر کتب:
1. یادبود من (مجموعه شعر)۱۳۲۷
2. ذوالقرنین یا کوروش کبیر (ترجمه، چاپ نهم ۱۳۸۴)۱۳۳۰
3. یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، ۱۳۶۴)۱۳۴۱
4. محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی ۱۳۴۱)۱۳۴۱
5. اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو۱۳۴۱ (با مقدمه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)
6. تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه یونسکو)۱۳۴۷
7. یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲)۱۳۴۴ (این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شدهاست. ۱۹۷۶)
8. شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷)۱۳۴۸
9. سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)۱۳۴۸
10. اخبار ایران از ابن اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴)۱۳۴۹
11. از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱)۱۳۵۱
12. شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳)۱۳۵۰
13. حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲)۱۳۵۶
14. تن آدمی شریف است...۱۳۵۷
15. نون جو و دوغ گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳)۱۳۵۷
16. جامع المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷، جلد دوم ۱۳۷۳)۱۳۶۳
17. فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷)۱۳۶۴
18. از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹)۱۳۶۷
19. مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰)۱۳۶۸
20. کلاه گوشه نوشین روان (چاپ سوم ۱۳۸۰)۱۳۶۹
21. حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰)۱۳۶۹
22. هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲)۱۳۷۱
23. ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶)۱۳۷۱
24. سایههای کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶)۱۳۷۱
25. بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۷۳
26. پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹)۱۳۷۳
27. آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷)۱۳۷۳
28. نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰)۱۳۷۵
29. در شهر نی سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸)۱۳۷۷
30. شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳)۱۳۷۸
31. خود مشت مالی۱۳۷۸
32. محبوب سیاه و طوطی سبز۱۳۷۸
33. درخت جواهر (چاپ دوم ۱۳۸۳)۱۳۷۹
34. گذار زن از گدار تاریخ (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۸۱
35. کاسه کوزه تمدن۱۳۸۱
36. پوست پلنگ۱۳۸۱
37. حصیرستان (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۸۲
38. بارگاه خانقاه۱۳۸۴
39. هواخوری در باغ با گوهر شب چراغ۱۳۸۴
منابع
1. تأیید بازنشستگی باستانی پاریزی و داوری اردکانی، وبگاه رادیو زمانه، ۲۲ مرداد ۱۳۸۷
2. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، «مور بی چاره»، مجله بخارا، شماره ۴۶
3. دهباشی، علی «کتابشناسی آثار محمد ابراهیم باستانی پاریزی» مجله بخارا، شماره ۴۶
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 29,آوریل,2024